خویشکاری رضا پهلوی؛ فراسوی جمهوری و پادشاهی
- به دنیا آمدن زیر بار سنگین ولیعهدی پادشاهی ایران، بالیدن در ناز و نعمت و احترام، چشیدن شرنگ انقلاب، تبعید و مرگ پدر، همراهی با مادری فروتن، دانا و بینظیر و آموختن از او، احاطه شدن با خیل مشاوران رنگارنگ و متنوعی که مجمع اضداد بودهاند، تجربه تلخ مرگ یک خواهر و یک برادر، بختیاری داشتن خانوادهای سرشار از گوهر زنانگی، بارها سعی و خطا در همنشینی با پاکان و طرّاران روزگار، تجربه و اندیشه رضا پهلوی را چنان پربار کرده که او را واجد درک خویشکاری ویژه خود نموده است.
دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ برابر با ۰۵ آپریل ۲۰۲۱
یوسف مصدقی- موضوع چند سطری که در پی میآیند، پرداختن به محتوای سخنان اخیر شاهزاده رضا پهلوی نیست. چه آنکه اصحاب نظر و اهالی غرض، هر یک از ظن خود، در این ایام، به تنقید و تحلیل گفتههای آخرین ولیعهد ایران پرداختهاند و تکرار مکررات درباره نکاتی که، بارها پیش از این، طی سالیان اخیر، در گفتارها و مصاحبههای رضا پهلوی بیان شدهاند، بیوجه مینماید.

دغدغه این جستار، بیان این نکته است که رضا پهلوی اینک در شصت سالگی و پس از چهل و اندی سال کوشش و تجربه، به درکی درست و جامع از «خویشکاری» خود رسیده است و این درک درست، میتواند در زمان موعود، به بقاء میهن ما یاری کند.
«خویشکاری»، هر چند در بیان امروزین فارسی، واژهای مهجور مینماید اما در فرهنگ ایرانی، مفهومی دیرپاست که رابطهای عمیق با خودشناسی دارد. موبد رستم شهزادی در واژهنامه پازند، خویشکاری را به پیشه، وظیفهشناسی و تکلیف معنی کرده است اما ژرفای فرهنگی این واژه، بیش از کلمات مترادف آن در لغتنامههاست.
شاهرخ مسکوب، روشنفکر و شاهنامهپژوه ارجمند، در اثر سترگش «سوگ سیاوش» در تعریف «خویشکاری» چنین قلم فرسوده است که:«در جهان مینوی، هنگام نخستین هجوم اهریمن به اهورامزدا فروهرها چون سپاهی گرد وی را گرفتند و از آسیب در امانش داشتند. در گیتی نیز آدمی سردار و سالار همه نیروهای جنگنده است. پس انسان در نظام جهان و نبرد نیک و بد وظیفهای دارد که باید به فرجام رساند. در زبان پهلوی این وظیفه و انجام آن را «خویشکاری» می نامیدند که ترجمه دقیق و رسای خوره (فر) است.»*
این تعبیر از خویشکاری، عام و متعلق به تمامی انسانها فارغ از جایگاه اجتماعی و شخصیت آنهاست و در آن هیچ آدمی بر دیگری برتری و اولویت ندارد. همچنین است که خویشکاری، سویهای جبری و قطعی هم ندارد و هیچ انسانی محکوم به پیروی از سرنوشت خویشکارانهای محتوم و تعیین شده نیست. مسکوب بر همین مبناست که خودشناسی آزادانه و آگاهانه انسان را به خویشکاری او پیوند میدهد: «این خویشکاری تقدیر کور سنگدل، در برابر و به ضد انسان نیست، بلکه با او همساز و یگانه است زیرا کاری که خدا بر انسان مقدّر کرده و انجامِ دانسته و آزادانه آن، هماهنگی و یگانگی این هر دو، خویشکاری است… از این گذشته انسان با خویشکاری به جانِ جان خود میرسد.»*
بر این مبنا، هر انسانی، خویشکاری خود را دارد. اگر خویشکاری هر انسانی را سیر و سلوک او در وادی خودشناسی و درک وظیفه انسان بودن او در زیست فردی و اجتماعی بدانیم، همه آدمیان بالقوه واجد درک خویشکاری خود هستند. اما تنها برخی از ما در طول زندگی خود قدم به این وادی میگذاریم و با تجربه و اندیشه، به خویشکاری ویژه خود میرسیم. شاهزاده رضا پهلوی هم از این قاعده مستثنا نیست.
به دنیا آمدن زیر بار سنگین ولیعهدی پادشاهی ایران، بالیدن در ناز و نعمت و احترام، چشیدن شرنگ انقلاب، تبعید و مرگ پدر، همراهی با مادری فروتن، دانا و بینظیر و آموختن از او، احاطه شدن با خیل مشاوران رنگارنگ و متنوعی که مجمع اضداد بودهاند، تجربه تلخ مرگ یک خواهر و یک برادر، بختیاری داشتن خانوادهای سرشار از گوهر زنانگی، بارها سعی و خطا در همنشینی با پاکان و طرّاران روزگار، تجربه و اندیشه رضا پهلوی را چنان پربار کرده که او را واجد درک خویشکاری ویژه خود نموده است.
خویشکاری ویژه رضا پهلوی یعنی: تلاش برای بقاء ایرانزمین و نجات ایران از چنگ نظام تبهکار جمهوری اسلامی. او برای انجام این وظیفه، مدتهاست که بار گران تعصب بر میراث، پایگان، طبقه و هر چه خودبزرگبینی بوده را از دوش خود برداشته است و چون یک شهروند وظیفهشناس، همه میهندوستان را به همبستگی در نفی جمهوری اسلامی فرا خوانده است.
رضا پهلوی در گذر زمان و با اندیشه و کسب تجربه دریافته است که سیاست عرصه بهرهگیری از تمام امکانات است و تعصب آفتی است که فرصتها را پیش از رسیدن، نابود میکند. در خویشکاری او، هدف از سرنگونی جمهوری اسلامی رسیدنِ به ایرانی آزاد و آباد است نه ارضاء نفس هیچ گروه، دسته، طبقه یا مسلکی. به همین سیاق است که شاهزاده رضا پهلوی چند سال پیش از این، در گفتگو با برنامه «خط قرمز» صدای آمریکا، منکر وجود خون پادشاهی در رگهایش شد و خود را از شرّ ماجرای نطفه مقدس رها کرد و به روشنی تمایلش به جمهوریخواهی را نشان داد و گفت: «… کیست که با جمهوریت مخالف باشد؟ در اساس شاید جمهوریخواه هم باشم. پدربزرگ من- رضاشاه که مردم میگویند روحت شاد- میخواست جمهوری به پا کند».
بر این مبناست که در گوش کسانی که سخنان شاهزاده رضا پهلوی را در این چند سال دنبال کردهاند، تمایل او به جمهوری، سخنی تازه و خارقالعاده نیست.
در عین حال، در خویشکاری رضا پهلوی، این تمایل به سامانه جمهوری، مطلق نیست بلکه موکول به خواست اکثریت باشندگان ایران با رعایت حقوق اقلیت ایرانیان است. رضا پهلوی در همین راستا بارها اعلام کرده است که تعهد و الزامی بی قید و شرط به هیچکدام از دو گزینه پادشاهی یا جمهوری ندارد بلکه باور دارد که محتوای حکومت واجد اهمیت است نه شکل آن. او همچنین طی سالهای متمادی به صراحت اعلام کرده است که به دنبال حکومت نیست و اعتقاد دارد که در آیندهی ایران نباید هیچ مقام مسئول غیرمنتخبی وجود داشته باشد.
مختصر اینکه، به باور نگارنده، تمامی هیاهویی که به دنبال انتشار سخنان هشتم مارس ۲۰۲۱ رضا پهلوی به راه افتاده، به زودی فروکش خواهد کرد و در نهایت، این شاهزاده رضا پهلوی خواهد بود که در زمان موعود، فارغ از نقشی که دیگران- به خیال خود- برای او در آینده ایران در نظر دارند، بر مبنای خویشکاری ویژهاش، وظیفهاش را در مقابل میهن ما، با درایت و درستکاری، به انجام خواهد رساند.
*مسکوب، شاهرخ؛ سوگ سیاوش(در مرگ و رستاخیز)؛ شرکت سهامی انتشارات خوارزمی؛ چاپ دوم تیر ۱۳۵۱؛ تهران؛ صص ۸-۲۷
https://kayhan.london/fa/?p=236450